معنی خانه ستاره شناس
لغت نامه دهخدا
ستاره شناس. [س ِ رَ / رِ ش ِ] (نف مرکب) ستاره شمر است که منجم باشد. (برهان). منجم. (آنندراج). (ناظم الاطباء). اخترشناس:
ستاره شناسی گرانمایه بود
ابا او بدانش کرا پایه بود.
دقیقی.
نشستند گرد اندرش موبدان
ستاره شناسان و هم بخردان.
فردوسی.
مرا گفته بود آن ستاره شناس
ازین رزم بودم دل اندر هراس.
فردوسی.
اگر جادویی گر ستاره شناس
ز خود مرگ را برنبندی هراس.
نظامی.
کیست کز مردم ستاره شناس
ره بگنجینه ای برد بقیاس.
نظامی.
کآسمان سنجم و ستاره شناس
آگه از کار اختران بقیاس.
نظامی.
خانه ٔ ستاره
خانه ٔ ستاره. [ن َ / ن ِ ی ِ س ِ رَ / رِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) در احکام نجوم خانه ٔ ستاره یا بیت کوکب آن برجی است که قوت حال آن ستاره در آن برج باشد. ابوریحان بیرونی آرد: فلک البروج بدو نیم کرده شد. نخستین از اول اسد تا به آخر جدی و آفتاب را داده شد و خانه ٔ او به اول این نیمه و آن برج اسد است و نیمه ٔ دیگر قمر را از اول دلو تا به آخر سرطان و خانه ٔ او به آخرش و آن برج سرطان است. وز بهر آنک دیگر ستارگان را برفتن دوحال است یکی رجوع و دیگر استقامت، هر یکی را خانه ای داده آمد اندر نیمه ٔ آفتاب و خانه ٔ دیگر اندر نیمه ٔماه از هر دو سوی خانه ٔ ایشان بر یک بعد و آغاز از آن ستاره کردند که از آفتاب سخت دور نتوان شدن، و آن عطارد است. و او را سنبله به پهلوی اسد دادند و جوزا به پهلوی سرطان و این هر دو خانه ٔ اواند. و از پس او آن ستاره که زیر اوست و آن زهره است. و زهره را دو خانه دادند و هر دو خانه ٔ او به پهلوی خانه های عطارد کردند اندر هر دو نیمه ٔ فلک و آن میزان و ثور است. و آنگه مریخ را همین کار کردند تا خانه های او را حمل و عقرب گشت. و آن مشتری قوس و حوت و آن زحل و دلوو بر این صورت نهاده شد. (التفهیم چ همایی ص 396).
حل جدول
رصد، رصدخانه
ستاره شناس
اختر شمار
اخترگر
ستاره شناس لهستانی
کوپرنیک
ستاره شناس دانمارکى
تیکوبراهه
ستاره شناس فرانسوى
فلاماریون
ستاره شناس آمریکایی
آساف هال
ستاره شناس ایتالیایى
کاسینى
ستاره شناس دانمارکی
اولاس رومر
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) اختر شناس منجم.
فارسی به عربی
فلکی، منجم
فرهنگ معین
(~. ش) (ص فا.) منجم.
فرهنگ عمید
کسی که ستارهها را میشناسد و علم هیئت میداند، اخترشناس، ستارهشمر، منجم،
معادل ابجد
1733